تئوری انتخاب طبیعی، با اثبات وجود خدا منافاتی ندارد؛ زیرا اولا، دستاوردها و فرضیه‌های علوم تجربی به طور دائم در حال تغییر و تحول اند؛ ثانیا، برهان اتقان صنع، تنها و حتی عمده ترین دلیل برای اثبات وجود خدا نمی باشد. براهین مهم تر و جدی تری نیز در این زمینه وجود دارد؛ ثالثا، نظام آفرینش به جانداران و گیاهان انحصار ندارد تا با تئوری تکاملی جانداران، بتوان دست از تدبیر حکیمانه الهی شست. چگونه می توان با اصول داروینیسم، نظم در جهان بالا و سیارات و کهکشان های آسمان را توجیه و تبیین کرد؛ رابعا، مفهوم غایت و فینالیسم، مسئله کاملا فلسفی است و زیست شناسان، نفیا و اثبات حق اظهارنظر درباره آن را ندارند. وجود نیروهای فوق طبیعی و نظارت بر جریان های طبیعت، ادعایی است که فقط در قالب های فلسفی قابل اثبات یا نفی می باشد؛ خامسا، تغییرات تصادفی، هیچ گاه بر نفی هدف و علت غایی دلالت ندارد؛ زیرا جهل بشر، منشأ این ادعا است و به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی، قول به اتفاق و تصادف، ناشی از جهل نسبت به اسباب حقیقی و نیز نسبت غایت به صاحب غایت است (1)برخی از نویسندگان، بر خلاف انتظار، به تأیید این تعارض برخاسته و چنین نگاشته اند:
 
«داروین، انقلاب نیوتنی را در عالم زیست شناسی ایجاد کرد. آن انقلاب چیزی نبود جز زدودن تفسیرهای غایی از حوزه عالم حیات و جانشین کردن تفسیرهای علی بر تفسیرهای غایی. تئوری تحول انواع، در واقع، تفسیر على از عالم ارگانیسم ها را ارایه می دهد؛ به گونه ای که دانشمند را از دست یازیدن به تفسیر غایی بی نیاز می کند و راه را برای تفسیر تصادفی در عالم حیات باز می نماید. بر مبنای تئوری خلق الساعه، نمی توان باور کرد که گونه ها با این عظمت و پیچیدگی، بدون ناظم طراحی شده باشند؛ چرا که احتمال انسان شدن یک ماده بیجان، بسیار کم است؛ به گونه ای که قابل اعتماد نمی باشد. اما در بینش خلقت تحولی، چون در عالم تکامل رخ میدهد و گونه ها به تدریج از طریق تحول از گونه های بسیار ساده تر به ظهور می رسند، بنابراین، قبول پیدایش تصادفی گونه ها استبعادی ندارد؛ به دیگر سخن، تئوری تکاملی نشان میدهد که دلالت نظم به ناظم، وقتی است که نسبت به شرایط ظهور تصادفی آن پدیده علم نداریم و تفسیر آن را با مکانیزهای مادی نمیتوانیم بیان کنیم». (2)
 
این گفتار، گرفتار نقدهای ذیل است که به اختصار به آن اشاره می کنیم:
١. اگر قرار باشد داروین با انقلاب زیست شناسانه خود، به زدودن تفسیرهای غایی و جانشین کردن تفسیرهای علی به جای تفسیرهای غایی بپردازد، باید به نویسنده محترم گفته شود که این انقلاب از زمان گالیله در اوایل قرن هفدهم اتفاق افتاد و تفسیر غایت مدارانه ارسطویی، جای خود را به تفسیر علی داد. باربور، در این باره می نویسد: «بعد از این که توسل به علت غایی از رواج افتاد، به جای تعریف و تصور خداوند به عنوان خیر اعلی که سیر همه چیز به سوی اوست، تعریف دیگری به عنوان علت اولی جایگزین شد که عبارت بود از نخستین حلقه از سلسله علل فاعلی».
 
۲ - با توجه به رویکرد چهارصد ساله عالمان به طبیعت، هیچ دانشمندی نباید تفسیر غایی از جهان طبیعت داشته باشد و در واقع، عالمان به لحاظ وظیفه علمی خود نفیا و اثباتا از این نوع تفسیر و طبیعت شناسی مبرا هستند؛ ولی فیلسوفان به هیچ وجه نمی توانند نسبت به چنین نگرشی بی تفاوت باشند.
 
٣ - اگر کسی تفسیر علٌی از عالم را بپذیرد و سلسله و حلقات علت و معلولی را به علت اولی با اوصافی مانند واجب الوجود، حکمت، علم عام، قدرت مطلق، خیرخواهی نامحدود و غیر اینها منتهی کند، ناچار است علت غایی و تفسیر غایی از جهان را نیز پذیرا باشد؛ زیرا حکمت خدا و بی نیازی واجب، هدفمندی فعلی را تثبیت می نماید.
 
۴- اگر تکامل تدریجی داروین را با حساب احتمالات عقلایی و ریاضی ضمیمه کنیم، می توان نظام هدفمند و خالق هدفدار را به صورت ریاضی اثبات کرد.
 
نظریه کوانتوم، نظریهای دیگری است که در فیزیک معاصر مطرح شده و تعارض ظاهری با برهان نظم پیدا کرده است. فیزیک، علم مطالعه خواص و اندازه گیری طبیعت (از کهکشان ها تا ذرات بسیار کوچک است. مکانیک کوانتوم، شاخه ایی از فیزیک نظری است که در مقیاس اتمی و زیر اتمی به جای مکانیک نیوتنی و پیش بینی دقیق، توصیف گر جهان میکروسکوپی و چگونگی ذرات بر اساس حساب احتمالات است. این معرفت، توسط اروین شرودینگر و پل دیراک و ماکس پلانک و نیلز بور و ورنر هایزنبرگ و دیگران تأسیس شد. فیزیک کوانتوم، الکترون را ذراتی همچون منظومه شمسی به دور هسته توصیف نمی کند و مدل منظومه ایی الکترونها را نمی پذیرد و نظریه دوگانگی موج- ذره، را مطرح می کند. ذره در نقطه‌ایی از فضا متمرکز و موج در گستره ایی از آن پخش میشود. الکترون در فیزیک کوانتوم، هم به صورت ذره و هم به صورت موج توصیف میشود. ساختار و بافتار اتم در این مدل، از طریق حواس ظاهری و با کیفیات حسی و مقولات زمان و مکان و علیت، بیان پذیر نیست. یک الکترون، یک کوانتوم به معنای یک بسته است. موج و ذره بودن الکترونها و کوانتومها، به ناظر بستگی دارد. الکترونهای اتم با نبود ناظر، محدوده مشخصی نخواهند داشت و به موج تبدیل می شوند. فیزیک کوانتوم میان ابژه و سوژه جدایی نمی افکند و با رئالیسم خام همراهی نمی کند و برای مشاهده گر در فرایند تجربه سهم زیادی قرار میدهد؛ بر این اساس، قوانین دقیق در جهان اتم حکومت نمی کند.
 
پی‌نوشت‌ها:
1.محمد حسین طباطبایی، نهایه الحکمه، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه، ۱۳۷۹ ش، ص ۱۹۰.
2. احد فرامرز قراملکی، موضع علم و دین در خلقت انسان، مؤسسه فرهنگی آرایه، ۱۳۷۳، ص
 
منبع: کلام نوین اسلامی، عبدالحسین خسروپناه، انتشارات تعلیم و تربیت اسلامی، چاپ اول، قم 1390